کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

ادامه عید دیدنی ها

به علت مسافرت هنوز دیدو بازدیهای عیدمون ادامه داره و پنجشنبه گذشته با کسرا برای عید دیدنی به خونه مانا جون دختر خاله کسرا رفتیم خیلی خوشحال بود واز شادی تو پوست خودش نمیگنجید کلی با مانا جون و عروسک هاش بازی کرد واز ماناجون یکعروسک بره ناقلا و کتاب داستان و سیدی و جوراب تام جری، هدیه گرفت. تا دیر وقت بیدار بود وقتی هم که به خونه اومدیمدلش نمیخواست بخوابه و همش دوست داشت با بره ناقلا بازی کنه خلاصه باخواهش و تمنا که ساعت یک نصف شبه و بخواب فردا بازی میکنیم به خوندن کتاب راضی شد و خوابید. این هم یکسری عکس بقیه عکس ها در ادمه مطلب ...
23 فروردين 1391

محبت به کودک

  بگوئید: دوستت دارم     احتیاج کودک به محبت از نظر علمی قابل انکار نیست و طفل از مورد محبت قرار گرفتن احساس خوشحالی و صمیمیت می کند و نیازهای روحی اش برآورده می شود. کودک و به طور کلی انسانها میل دارد از دیگران محبت ببیند و حتی در مواردی ممکن است برای جلب محبت دیگران به خود صدمه وارد آورند. هم چنین او نیاز دارد احساس کند که مورد توجه و علاقه والدین و مورد تأیید و حمایت آنهاست. کودک تشنه محبت و توجه پدر و مادرش است و به دنبال و جستجوی مرکز محبت است و از این راه می کوشد خود را تسکین بخشد. محروم کردن کودک از محبت والدین در دوره نوزادی تأثیر نامناسبی در رشد شخصیت بر جای می گذارد. کودک در سالهای اولیه زندگی رفتار و...
21 فروردين 1391

نقاشیهای در و دیوار

      کسرا به نقاشی علاقه زیادی داره و از زمانیکه تونست مداد یا خودکار   دستش بگیره  از من میخواست که واسش نقاشی بکشم وهم خودش شروع به خط کشیدن و به اصطلاح نقاشی کرد الان هم توی ذهنش هر چی هست  بصورت دایره و خطوط در هم نقاشی میکنه هر بار که میگم چی کشیدی بهم توضیح میده بعد از مدتی علاقمند شد که همون خطوط را روی درو دیوار بکشه منو باباش خیلی باهاش صحبت کردیم که فقط روی کاغذ نقاشی کنه،وقتی دیدیم انقدر به نقاشی روی دیوار علاقه داره واسش کاغذهای بزرگ چسبوندم و اونهم بعد از چند دقیقیه پاره کرد و دوباره روی دیوار نفاشی کشید چند روز پیش  ...
16 فروردين 1391

نقاشیهای در و دیوار

کسرا به نقاشی علاقه زیادی داره و از زمانیکه تونست مداد یا خودکار دستش بگیره از من میخواست که واسش نقاشی بکشم وهم خودش شروع به خطکشیدنو به اصطلاح نقاشی کرد الان هم توی ذهنش هر چی هست بصورت دایره و خطوط در هم نقاشی میکنه هر بار که میگم چی کشیدیبهم توضیح میده بعد از مدتی علاقمند شد که همون خطوط را روی درو دیوار بکشه منو باباش خیلی باهاش صحبت کردیم که فقط روی کاغذ نقاشی کنه،وقتی دیدیم انقدر به نقاشی روی دیوار علاقه داره واسش کاغذهای بزرگ چسبوندم و اونهم بعد از چند دقیقیه پاره کرد و دوباره روی دیوار نفاشی کشید چند روز پیش روی در یخچال فریزر و گاز و لباسشویی را با خودکار خط خطی کرده بود.وقتی باباش...
16 فروردين 1391

مسافرت ما به سمنان در عید

روز هفتم عید بود که ما به سمنان سفر کردیم. روز دوشنبه خونه خاله جون رسیدیم   همشون از اومدنمون خیلی خوشحال شدند.به کسرا هم خیلی خوش گذشت و هر وقت میخواستیم از خونه خاله جایی بریم باید شیدا همراهمون میآمد چون  فهمیده بود که اگه شیدا باهامون بیاد دوباره به همون خونه برمیگردیم بااینکه سروش و ساحل نبودند ولی با آرین پسر داییش خیلی خوش گذروند روز آخر که ما میخواستیم  به تهران برگردیم مانا جون عشق کسرا به سمنان اومدو ما بعد از ظهر باید به طرف تهران   حرکت می کردیم   با وجود مانا باز هم پسرم راضی به اومدن نمی شد و باباش با گفتن اینکه میخواهیم بریم پیش آرین ،راضی به لباس پوشیدن شد. وقتی او...
14 فروردين 1391

مسافرت ما به سمنان در عید

روز هفتم عید بود که ما به سمنان سفر کردیم. روز دوشنبه خونه خاله جون رسیدیم همشون از اومدنمون خیلی خوشحال شدند.به کسرا هم خیلی خوش گذشت و هر وقت میخواستیم از خونه خاله جایی بریم باید شیدا همراهمون میآمد چون فهمیده بود که اگه شیدا باهامون بیاد دوباره به همون خونه برمیگردیم بااینکه سروش و ساحل نبودند ولی با آرین پسر داییش خیلی خوش گذروند روز آخر که ما میخواستیم به تهران برگردیم مانا جون عشق کسرا به سمنان اومدو ما بعد از ظهر باید به طرف تهران حرکت می کردیم با وجود مانا باز هم پسرم راضی به اومدن نمی شد و باباش با گفتن اینکه میخواهیم بریم پیش آرین ،راضی به لباس پوشیدن شد. وقتی اومدیم تو ماشین خوابش برد ،وقتی دم در ...
14 فروردين 1391

عید دیدنی های کسرا در کرج

روز دوازدهم عید ما برای عید دیدینی خونه خاله جو ن پروین رفتیم . کسرا هم تو ماشین از من میخواست که قصه الهه و احسان و بگم و به یاد خاطرات قبلش با احسان خیلی شاد میشد وقتی به خونشون رسیدیم کسرا خیلی خوشحال شد و سر از پا نمیشناخت همش در پی شیطنت و گشت و گذار در خونه به سر میبرد و کلی با احسان خوشگذرونی کرد و تا بعد از ظهر اونجا موندیم و به خونه داییجون مصطفی اومدیم اونجا هم با پوریا بازی میکرد و پوریا جون هم یک تفنگ آبی بهش داد که خیلی خوشحال شد .از کرج به تهران اومدیم و شب را به خونه عمو پرویز عموی بابای کسرا رفتیم عکس در ادامه مطلب کسرا تو ماشین در راه کرج ...
14 فروردين 1391

خاطرات سیزده بدر

روز سیزده بدر به خونه مامان حاجی رفتیم عمه و بچه هاش و عموهای کسرا هم اونجا بودند ناهارمون که خوردیم مامان حاجی آش پخت تا برای سیزده بدر بیرو ن بریم ا لبته چون از قبل با بقیه فامیل هماهنگی شده بود به سر قرار رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا که یک دوره دیگه همه فامیلها رادیدیم و کسرا توی پارک خیلی بازی کردوبه هممون خوش گذشت و با هزار طرفند از کسرا خان رضایت گرفتیم تا از پارک به خونه عمش بریم .اونجا هم کلی با طناز و کامپیوتر بازی کرد بعد از خوردن آش به خونمون برگشتیم اصلا دوست نداشت توی خونه بیاد . واسش شیرآب راباز کردم و گفتم توپت را بشور از اونجایی که عاشق آب بازیه خیلی کیف کرد و به اومدن توی خونه راضی ش...
14 فروردين 1391

خاطرات سیزده بدر

روز سیزده بدر به خونه مامان حاجی رفتیم عمه و بچه هاش و عموهای کسرا هم اونجا بودند ناهارمون که خوردیم مامان حاجی آش پخت تا برای سیزده بدر  بیرو ن بریم ا لبته چون از قبل با بقیه فامیل هماهنگی شده بود به سر قرار رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا که یک دوره دیگه همه فامیلها رادیدیم و کسرا توی پارک خیلی بازی کردوبه هممون خوش گذشت و با هزار طرفند از  کسرا  خان رضایت گرفتیم تا از پارک به خونه عمش بریم .اونجا هم کلی با طناز و کامپیوتر بازی   کرد بعد از خوردن آش به خونمون برگشتیم اصلا دوست نداشت توی خونه بیاد . واسش شیرآب  راباز کردم و گفتم توپت را بشور   از اونجایی که عاشق آب باز...
13 فروردين 1391

عید دیدنی های کسرا در کرج

روز دوازدهم عید ما برای عید دیدینی خونه خاله جو ن پروین رفتیم . کسرا هم  تو ماشین از من میخواست که قصه الهه و احسان و بگم و به یاد خاطرات قبلش با احسان خیلی شاد میشد وقتی به خونشون رسیدیم کسرا خیلی خوشحال شد و سر از پا نمیشناخت همش در پی شیطنت و گشت و گذار در خونه به سر میبرد و کلی با احسان خوشگذرونی کرد  و تا بعد از ظهر اونجا موندیم و به خونه داییجون مصطفی اومدیم اونجا هم با پوریا بازی میکرد و پوریا جون هم یک تفنگ آبی بهش داد که خیلی خوشحال شد .از کرج به تهران اومدیم و شب را به خونه عمو پرویز عموی بابای کسرا رفتیم عکس در ادامه مطلب کسرا تو ماشین در راه کرج     ...
12 فروردين 1391